مریم ۴۰ ساله به اتهام قتل شوهرش بازداشت شده است.
روزهای پایانی آذر سال گذشته، شوهر میانسال او به طرز مشکوکی در خانهشان در یکی از محلههای پایتخت، فوت شد.
به نظر میرسید وی براثر سکته قلبی فوت کرده، اما با گذشت ۱۰ ماه، وقتی کارشناسان پزشکیقانونی نظر قطعی درباره مرگ او دادند، معلوم شد مرگ او براثر مسمومیت ناشی از مصرف موادمخدر صنعتی بوده و احتمال جنایت قوت گرفت.
خانواده مقتول چون عروس و پسرشان با هم اختلاف داشتند، از او به عنوان مظنون شکایت کردند که وی بازداشت و در تحقیقات به قتل اعتراف کرد.
او گفت: «چون شوهرش مخالف کار کردن وی بوده، نقشه قتل او را طراحی کرده و از مردی که آشنایش بوده، داروی مرگ خریده، بهتدریج در غذا و چای شوهرش ریخته و باعث مرگش شده است.» با این اعترافها بود که همدستش نیز بازداشت شد و اعتراف کرد.
متهمان در بازداشت بهسر میبردند تا بهزودی راهی زندان شوند. در پشت صحنه یک جنایت این هفته پای حرفهای مریم که شوهرش را کشته، نشستیم .
جنایت پایان یک زندگی در تهران
از زندگیات بگو .
زندگی خوبی داشتم. شوهرم مردخوبی بود و همهچیز را برایم فراهم میکرد.
دختری۱۸ ساله دارم. با شوهرم اختلاف آنچنانی نداشتیم. سالها با او در شهرستان و در کارخانهای کار میکردم. از چهار سال قبل که کارخانه به اطراف تهران منتقل شد، مشکلاتمان شروع شد. چون از خانه تا کارخانه فاصله زیادی بود، شوهرم نگذاشت دیگر آنجا بروم. من سالها کار کرده، مستقل بودم و نمیتوانستم ساعتها در خانه بمانم. همین باعث شد درخواست طلاق دهم. او وقتی متوجه شد قصد طلاق دارم، قبول کرد کار کنم و در مغازهای حوالی محلهمان مشغول به کار شدم.
بعد چه شد؟
پنجشنبه و جمعه باید از ساعت ۱۴ تا ۲۲ سر کار میرفتم که با مخالفت شوهرم روبهرو شدم. قصد داشتم با تهدید به طلاق، جلویش را بگیرم. اما دیگر نترسید و مصمم بود اجازه ندهد کار کنم. نمیخواستم استقلال مالیام را از دست بدهم و همین انگیزهای شد، برای حذف او از زندگیام.
رانندهای آشنایمان بود. اول به او گفتم که میخواهم شوهرم را بکشم و برایم آدمکش اجیر کن. چند ماهی دنبال آدمکش گشت، حتی یک نفر را هم پیدا کرد و فرستاد تهران اما در میانه راه تصمیمش عوض شد. ترسید، به شهرستان بازگشت و نقشه بههم ریخت. چند ماه بعد با کارگری که مشتری مغازه محل کارم بود، آشنا شدم. بعد از مدتی رفت و آمد، به او اعتماد پیدا کردم. درباره مشکلاتم با او حرف زدم و درددل کردم. اول ترسید و جا زد. بعد که اصرارهایم را دید، قبول کرد. نقشههای مختلفی طراحی کرد اما همهاش به بنبست خورد.
چطور؟
گفتم آدمکشی را اجیر کن و حاضرم به او ۴۰ میلیون تومان دستمزد بدهم که این کار بیسر و صدا و بیدردسر انجام شود. گفتم خانهمان دوربین ندارد، ساعت ورود و خروج شوهرم را به او گفتم. قرار شد بعد از قتل شوهرم، جسد را در نایلون یا جعبهای بستهبندی کرده، از خانه بیرون ببریم و در اطراف جاده یا داخل جوی آب بیندازیم که ردی نماند. اما نمیدانم چرا نمیتوانستیم آدمکشی اجیر کنیم. حتی به آن مرد – همدستم – گفتم بهتر است خودش به خانهمان بیاید و دستکش دست کند، او را خفه کند.
میخواستم خانه را بههم بریزم تا همه فکر کنند دزد آمده و شوهرم به دلیل درگیری با دزد، به قتل رسیده است. اما چون دخترم او را میشناخت، ترسید که لو برود. برای همین خودم دست به کار شدم. قرصهای خوابآور را در غذا و چای شوهرم ریختم و به او دادم تا بخوابد و من بتوانم سر کار بروم. اما این قرصها زیاد اثر نمیکرد. مرد جوان که سنگ صبورم شده بود پیشنهاد داد که خودم او را بکشم تا کسی شک نکند. او قرصهای پودرشدهای را به من داد و خواست که از آن به جای قرصهای خواب قبلی در چای و غذای شوهرم بریزم که زودتر اثر کند و بمیرد.
قبول کردی؟
بله. در چند هفته آخر پودر مرگ را در غذا و چای شوهرم میریختم و آخرین روز هم در سوپ ریخته و به او دادم که فوت شد. روز بعد از مرگ او به بهانه تسلیت گفتن به خانهمان آمد و گفت بخشی از دارو، موادمخدر بوده است. تهدیدم کرد اگر راز قتل فاش شود، مرا بدبخت میکند. مدعی بود همه فکر میکنند سکته قلبی کرده، حتی میگفت آشنایی در پزشکیقانونی دارد و هیچگاه علت اصلی مرگ شوهرم برملا نمیشود.
دخترت میدانست چه نقشهای داری؟
نمیدانست. چند بار دید من قرص و پودر در غذای پدرش میریزم. وقتی اعتراض کرد، مدعی شدم قرص خواب است و مشکلی ندارد.
عذاب وجدان گرفتی؟
خیلی. بعد از چند روز که در بازداشتگاه بودم، تازه به خودم آمدم و فهمیدم چه کردهام. خودخواهی زندگیام را نابود کرد. لیاقت همسر و دخترم را نداشتم. دخترم از من متنفر شده است.