ایکاش میشد آمار داد، ایکاش عددی دقیق در دست بود، ایکاش وقتی قصد مصاحبه با مسئول یک انجمن مرتبط را داشتیم نمیگفت این سوژه را ول کنید و به چالشهای بزرگتر بپردازید. اما این چالش کوچکی نیست که بچههای ریزنقش و باریکاندام در خیابان جلوی رهگذران را بگیرند، نگاهشان را به چشم مردم بدوزند و با لحنی پرتمنا آنها را وادار به خرید اقلام خوراکی کنند و هیچ آماری نیز از آنها در دست نباشد.
این روش کار برای تعدادی از کودکانکار مدتی است به سبکی برای زندگی و بقا تبدیل شده و در شهرهای بزرگی مثل تهران بیشتر از قبل به چشم میآید. دخترها و پسرهای کوچک که قدشان حتی تا کمر خیلی از عابران هم نمیرسد با التماس آنها را ترغیب به خرید چند عدد نان میکنند و چون در این روزگار گران، نان ارزانترین خوردنی است، عابران خام شده، وارد مغازه میشوند و آنوقت گوشه رینگ خریدی مفصل گیر میافتند. پشتپرده این ماجرا اما تبانی برخی مغازهدارها با این بچههاست. حاصل این تبانی هم بازگشت دوباره کالا به ویترین مغازه و سودی است که بخش اعظم آن به جیب مغازهدار و بخشی هم به جیب کودککار میرود تا شکل دیگری از سوءاستفاده از کودکانکار رقم بخورد!
برای کودکانی که به این روش کار میکنند نان یک بهانه است چرا که چند نفر از افرادی که به این روش سرکیسه شدهاند به ما میگویند بعد از خرید نان، مجبور به پرداخت هزینه کنسرو ماهی، رب، ماکارونی و حتی یک کیسه برنج شدهاند چون بچهها چنان التماس میکردند که دلشان برای گرسنگیشان آب شده است.
اما این بچهها برنامه خوردن خوراکیها یا بردنشان به خانه را ندارند چون هدف، رسیدن به پول نقد است که با همکاری مغازهدارهای محل به نتیجه میرسد. این مغازهدارها اجناس فروخته شده را با قیمتی پایینتر از بچهها میخرند، هم سودی میکنند و هم سودی میرسانند و این چرخه منفعتزا را زنده نگه میدارند؛ درحالی که این کودکان از روی «کودکی» پریدهاند و خیلی زود به دنیای بزرگسالی پرتاب شدهاند و بازنده اصلی این معاملهاند.
کار کودک؛ مودبانهتر، شیکتر
دکتر حسن موسویچلک هم در خیابانهای شهر، بچههایی با ترازوهای شکسته را که منتظر ترحم و گرفتن پول هستند، دیده و هم کنار رستورانها و آبمیوهفروشیها، کودکانی را که بارها خورده و بردهاند و باز هم میخواهند زیر نظر گرفته است. او رئیس انجمن مددکاران اجتماعی ایران و از پایهگذاران اورژانس اجتماعی کشور است که از زدوبندهایی که میان کودکانکار و خیابان و برخی مغازهدارها وجود دارد کاملا باخبر است. بنابراین یکی از مطالبات اصلی وی برخورد با همین افراد است که از یکسو از بچهها سوءاستفاده میکنند و از سوی دیگر باعث تشویق کودکان و تکرار رفتارها میشوند.ما از او تحلیل میخواهیم که چرا هر روز شاهد شیوههای جدید کار کودکان هستیم و چرا کارهایی که بیشتر به گدایی شباهت دارد، در حال ازدیاد است که او بخش عمده ماجرا را به شرایط اقتصادی کشور ربط میدهد.
چلک به جامجم میگوید:«وقتی شرایط اقتصادی کشور دچار چالش میشود ظهور و بروز کار کودک به روشهای مختلف، اتفاقی غیرطبیعی نیست چرا که اوضاع بد اقتصادی باعث میشود کودکان، هم مشهودتر و هم روشهایشان متنوعتر شود بهطوری که اگر قبلا آنها از سر و کول مردم آویزان میشدند و با لباسهای ژنده و ظاهری کثیف از آنها کمک میخواستند اکنون به سمت رفتارهای مودبانهتر و شمایلهایی مرتبتر رفتهاند چون دریافتهاند این کار لازمه کسب درآمد است.» بهگفته او بچههای کار و خیابان از ما مواد غذایی مطالبه میکنند چون ما به مردم یاد دادهایم به این کودکان پول ندهند، پس آنها میانبر میزنند، از مردم کالا تقاضا میکنند و آن را به پول تبدیل میکنند.
جای خالی نظام جامع رفاه
تیرماه ۱۳۸۴ یعنی حدود ۱۷سال قبل هیاتوزیران آییننامه ساماندهی کودکان خیابانی را تصویب کرد که در زمان خودش امیدهای زیادی به وجود آورد. در این آییننامه، ساماندهی کودکانکار و خیابان اینچنین تعریف شده بود: «شناسایی، جذب و پذیرش کودکان تا رسیدن به فرجام قابل اطمینان». این تعریف بسیار دلگرمکننده بود و نوید یک زندگی بهتر را میداد اما با وجود گذشت بیش از یک و نیم دهه از آن زمان، نهفقط شناساییها و جذبها بهدرستی انجام نشده بلکه فرجام قابل اطمینان برای کودکانکار همچنان دور است و دور.
امروز در نقطهای ایستادهایم که موسویچلک میگوید «بخش عمدهای از کودکانکار با وجود داشتن پدرومادر و زیر چتر حمایت آنها به کار مشغولند و بخش کمتری از بچههایی که کار میکنند به این علت که تنها ماندهاند و سرپرستی ندارند. کودکانی نیز که باندی کار میکنند تعدادشان به اندازهای کم است که قابل تعمیم دادن به همه بچهها نیست». او با اینکه روی مسائل اقتصادی انگشت میگذارد اما ایراد اساسی را در این میداند در کشورمان نظام جامع رفاه و تامین اجتماعی فراگیر که در آن شناسایی نیازمندان، بررسی وسع افراد و نوع حمایت از آنها بهدرستی مشخص باشد، وجود ندارد و چون این خلأ پر نشده است کار کودکان نیز ادامه مییابد و هر روز شکلی تازه مییابد. ایکاش یادمان نرود کودکانی که از ما به هر روشی پول یا کالایی میگیرند شاید خوشحال بشوند و خودشان را برنده فرض کنند ولی در واقع بازندههای اصلی این کسبوکار بیمایهاند فقط به این دلیل که کار، آنها را از مدرسه، از بازی، از آموزش و تفریح و اوقات فراغت دور میکند و نطفه حقارت، حس انتقام و بدبینی به جامعه را در دلشان میبندد.