مجرم سابقه‌داری که با شگرد ” هیپنوتیزم” دست به سرقت از رانندگان کامیون می زد در طرح جدید پلیس بازداشت شد. این سارق جزئیات سرقت‌های سریالی‌اش از رانندگان را بازگو کرد.

چطور راننده کامیون‌ها را فریب می‌دادی؟
ابتدا خانه‌ای برای یک یا دو روز با مدارک جعلی اجاره می‌کردم. سپس با باربری‌ها تماس می‌گرفتم و به بهانه اسباب‌کشی درخواست راننده می‌کردم. البته می‌گفتم فقط راننده کامیون بفرستید چون خودم کارگر دارم که وسایلم را جابه‌جا کنند. وقتی راننده می‌رسید و وارد خانه می‌شد به او آبمیوه یا چای و یا نسکافه تعارف می‌کردم و می‌گفتم صبر کند تا کارگرها برسند. از قبل هم داخل نوشیدنی‌ها، قرص‌های خواب‌آور حل کرده بودم که آنها پس از نوشیدن آبمیوه یا چای مسموم دچار خواب‌آلودگی می‌شدند. غول مرحله آخر که مهم‌ترین بخش نقشه‌ام محسوب می‌شد، گرفتن رمز کارت‌های آنها بود. پس از آنکه رمز را می‌گرفتم حسابشان را خالی می‌کردم.

چطور رمزکارت‌ها را از طعمه‌هایت می‌گرفتی؟
گفتم که سخت‌ترین قسمت ماجرا همین بود. وقتی طعمه‌ام دچار سرگیجه و خواب‌آلودگی می‌شد با روش‌های مخصوص او را هیپنوتیزم می‌کردم و چنانچه فرد در آن حالت قرار می‌گرفت هر سؤالی را که می‌پرسیدم، پاسخ می‌داد. به محض اینکه او را هیپنوتیزم می‌کردم رمز را می‌پرسیدم و بعد به راحتی حسابش را خالی می‌کردم.

کامیون‌ها را هم سرقت می‌کردی؟
نه. پس از آنکه راننده از هوش می‌رفت و من حسابش را خالی می‌کردم، ‌او را به داخل ماشین خودش انتقال می‌دادم و فرار می‌کردم.

در این هوای گرم، چطور راننده‌ها را بیهوش رها می‌کردی، نمی‌ترسیدی بلایی بر سرشان بیاید؟
شیشه‌های ماشین‌ها را پایین می‌آوردم و معمولا کامیون‌ها را در نزدیکی کلانتری یا بیمارستان‌ها رها می‌کردم تا رهگذران و یا پلیس متوجه آنها شوند و برایشان حادثه مرگباری رخ ندهد.

راننده‌ها پول زیادی در حسابشان داشتند؟
بله. گاها بین ۲۰تا ۳۰میلیون تومان پول در حسابشان بود. خودم هم قبلا راننده کامیون بودم، وضع مالی خیلی خوبی داشتم، اما مواد مخدر زندگیم را نابود کرد.

به همین دلیل بود که راننده کامیون‌ها را طعمه قرار دادی؟
من در زندان از یکی از زندانیان شیوه هیپنوتیزم را یاد گرفته بودم و او پیشنهاد داد تا پس از آزادی، ‌راننده کامیون‌ها را بیهوش کرده و دست به سرقت اموال آنها بزنم. چون خودم قبلا راننده‌ بودم، به راحتی از پس این کار برمی‌آمدم.

چند فقره سابقه داری؟
تا به حال ۱۶بار به زندان افتاده‌ام و به‌خاطر همین موضوع همسرم از من جدا شد و بچه هایم را با خودش برد. طوری که خودم هم خجالت می‌کشم بچه‌هایم را ببینم. با این وضعیتی که دارم می‌دانم آنها هم هرگز دلشان نمی‌خواهد یک پدر مجرم و سابقه‌دار داشته باشند.