مردی که زنی جوان را کشته، چون رابطه عاشقانه‌اش با او به بن‌بست رسیده ‌بود، با رضایت اولیای دم از قصاص نجات پیدا کرد.

چهار سال قبل به ماموران خبر دادند زنی جوان در خانه‌اش کشته‌ شده ‌است. وقتی پلیس به محل رسید، مردی به نام مازیار آنجا بود. او گفت این زن به نام مژگان را خودش کشته و سپس با پلیس تماس گرفته است. با انتقال جسد به پزشکی قانونی تحقیقات ماموران آغاز شد.
مازیار یک بار دیگر به قتل اعتراف کرد و با تکمیل تحقیقات پرونده برای رسیدگی به دادگاه کیفری‌استان تهران فرستاده شد.
در جلسه رسیدگی، اولیای‌ دم مژگان برای مازیار درخواست قصاص کردند و مازیار هم که قتل را قبول کرده‌ بود یک بار دیگر گفت مژگان را کشته و دفاعی ندارد.
در پایان قضات وارد شور شدند و حکم بر قصاص صادر کردند.
بعد از گذشت چهار سال، مازیار توانست اولیای ‌دم را راضی به گذشت کند و این بار به لحاظ جنبه عمومی جرم پای میز محاکمه رفت.
مازیار در دادگاه گفت: چند سال قبل به تهران آمدم و با ماشین کار می‌کردم. فوق لیسانس ادبیات فارسی دارم و می‌خواستم با کار زیاد زندگی‌ام را تامین کنم. مدتی بعد با مژگان آشنا شدم. ما چهار سال رابطه عاشقانه داشتیم. مژگان از شوهرش جدا شده ‌بود و تنها زندگی می‌کرد. در این مدت چند باری با مژگان صحبت کردم که به خواستگاری‌اش بروم و با هم ازدواج کنیم؛ اما قبول نمی‌کرد. تا اینکه به رفتارهای او مشکوک شدم. سعی می‌کرد کمتر مرا ببیند و جواب تماس‌هایم را نمی‌داد. شب حادثه مرد همسایه به من گفت مژگان با مردی غریبه به خانه آمده ‌است. آن‌قدر عصبی و ناراحت شدم که به خانه مژگان رفتم. مژگان ۷۰ میلیون تومان از من پول گرفته و قرار بود با این پس‌انداز زندگی‌مان را بسازیم. به او گفتم پولم را پس بده و من می‌روم؛ البته پول بهانه بود و من مژگان را همسر خودم می‌دانستم. مژگان خیلی بی‌تفاوت گفت پول را نمی‌دهد و هیچ کاری هم با من ندارد و دیگر نمی‌خواهد مرا ببیند؛ به همین خاطر هم از شدت عصبانیت او را با چاقو زدم و مژگان درجا فوت کرد.
متهم به قضات گفت: من خیلی پشیمانم. او تنها زن زندگی من بود. آن‌قدر عاشقش بودم و هستم که هنوز نتوانستم به زنی جز او فکر کنم. من با سختی زیاد رضایت اولیای دم را گرفتم و از شما درخواست دارم حالا که آنها رضایت داده‌اند شما هم مرا ببخشید.

با پایان جلسه دادگاه، قضات برای تصمیم‌گیری وارد شور شدند.