پسر ۱۴ سالهای که به خاطر قتل دوستش با ضربه چاقو تحت تعقیب بود با مراجعه به دادسرای امور جنایی تهران خودش را معرفی کرد.
دستگیری این پسر نوجوان زمانی در دستور کار کارآگاهان ویژه قتل پلیس آگاهی قرار گرفت که نیمهشب سهشنبه بیستوسوم خرداد ماه امسال، کارکنان حراست و انتظامات بیمارستان ضیائیان مرگ مشکوک پسر جوانی را روی تخت بخش اورژانس، به ماموران پلیس مستقر در بیمارستان اطلاع دادند.
به این ترتیب بازپرس وحید ناصری؛ یکی از بازپرسان ویژه قتل دادسرای جنایی تهران که مسولیت شعبه چهارم این دادسرا را برعهده دارد دستور حضور تیمهای بررسی صحنه جرم پلیس آگاهی و پزشکی قانونی را صادر کرد و خود نیز راهی محل شد. بازپرس و همراهانش در بیمارستان با جسد پسر حدودا ۱۶ سالهای روبرو شدند که بررسیهای اولیه نشان داد اهل کشور افغانستان است و با ضربه چاقو به نزدیکی قلبش کشته شده است.
گزارشات اولیه هنگام پذیرش متوفی حکایت است از آن داشت که مقتول با همراهی یکی از دوستانش با آمبولانس اورژانس به این بیمارستان منتقل شده است؛ بنابراین همراهش در نخستین گام هدف تحقیق قرار گرفت و به بازپرس جنایی گفت: قاتل و مقتول هم محلهای و دوست بودند، اما این اواخر با یکدیگر بخاطر مسائل پیش پا افتاده اختلاف داشتند.
شاهد ماجرا ادامه داد: روز حادثه پسر جوان و قاتل در چند مرحله با یکدیگر دعوا کردند و در نهایت قاتل با شروع درگیری مجدد در یک لحظه با ضربات چاقو مرتکب قتل شد و پس از جنایت سریع پا به فرار گذاشت.
پس از پایان تحقیقات اولیه در بیمارستان و صحنه درگیری در پارک قلعه مرغی، بازپرس جنایی به ماموران دستور داد تا مخفیگاه متهم را که براساس مستندات پسری ۱۴ ساله با تابعیت ایرانی بود، شناسایی و دستگیر کنند. همچنین جسد برای معاینات دقیقتر به پزشکی قانونی منتقل شد.
با وجود انجام تحقیقات مختلف ماموران موفق به دستگیری پسر ۱۴ ساله نشدند تا اینکه پس از چند روز فرار پسر ۱۴ ساله خودش را به بازپرس جنایی معرفی کرد.
این متهم گفت: من کلاس هشتم هستم و با مقتول دوست صمیمی بودم، او چند سال قبل از افغانستان ایران آمده بود و از همان موقع با هم دوست بودیم. اما چند وقت بعد پیش دوستان بدگویی کرد و حرفهای خیلی بدی پشت سر من زد. وقتی چیزهایی که به دوستان دیگرمان گفته بود را شنیدم رابطهام با او خراب شد. البته با هم دوست بودیم، اما نه مثل سابق.
متهم در ادامه گفت: اواخر پارسال بود که مقتول پیش من آمد و یک لباس گران قیمتی که مارکدار هم بود از من امانت خواست، گمانم با یک دختر قرار داشت و میخواست سر قرار بپوشد. من، چون لباسم نو و گران بود، آن را با او ندادم. همین باعث شد مقتول دوباه شروع به بدگویی پشت من بکند.
دوباره بدگویش به گوشم رسید تا اینکه روز حادثه سراغ من آمد و ساعت دو میلیونی که تازه خریده بودم را از من امانت خواست. وقتی پرسیدم ما که خیلی وقت است هم را ندیدهایم از کجا میدانی ساعت خریده ام؟ گفت از بچه محلها شنیدهام و آمدهام ساعتت را قرض بگیرم تا سر قرار بروم. من ساعت را به او ندادم سر همین درگیر شدیم، چاقو هم مال خود مقتول بود.
من اصلا نفهمیدم چطور ضربه به او خورد، وقتی آن اتفاق افتاد من خیلی ترسیدم و فوری فرار کردم، اما فکر نمیکردم او بمیرد. تا چند روز هم نمیدانستم. دو سه روز بعد یکی از دوستان خبر داد که او در بیمارستان فوت شده است. وقتی در محل اعلامیهها را دیدم بیشتر ترسیدم و از خانه هم فرار کردم. در این مدت خانه دوستان مختلفم بودم، حتی به شهرستان رفتم.
اما در این مدت اصلا آسایش نداشتم و کابوس میدیدم، ماجرا را برای یکی از دوستانم تعریف کردم، او گفت برو خودت را معرفی کن کابوسهایت تمام میشود، برای آرامش خودت بهتر است، هر جای کشور فرار کنی بالاخره یا دستگیرت میکنند یا باید در ترس و کابوس زندگی کنی. دوستم پیشنهاد داد خودم را معرفی کنم و حلالیت بخواهم شاید قصاص نشوم. من هم همین کار را کردم الان عذاب وجدان کم شد، اما به هر حال من دوستم را کشتهام و پشمیمانم و طلب بخشش دارم، خواهش میکنم من را ببخشن من هیچ سابقهای ندارم.
به این ترتیب بازپرس ناصری پس از شنیدن اظهارات این نوجوان با توجه به سن او قرار عدم صلاحیت صادر کرد و پرونده را برای ادامه تحقیقات به دادسرای ویژه جرایم اطفال فرستاد.